‫اگر تنها یک حقیقت وجود داشته باشد که مر بارو آن را بداند، این است که‬ ‫او با بقیه فرق دارد.‬ ‫خون مر بارو به رنگ سرخ است ــ مثل دیگر مردم سرخ و معمولی، اما‬ ‫توانایی نقره‌ای‌مانندش که کنترل آذرخش است، او را تبدیل به سلاحی کرده‬ ‫که شورای سلطنتی سعی در کنترلش دارد.‬ ‫حکومت او را یک ناممکن، و شخصیتی دروغین خطاب می‌کند، اما با گذر‬ ‫زمان، و هنگامی که مر از دست میون کالور، شاهزاده ــ و دوستی ــ که به او‬ ‫خیانت کرد فرار می‌کند، متوجه حقیقتی هیجان‌انگیز می‌شود. این‌که او تنها فرد‬ ‫نژادش نیست.‬ ‫مر هم‌چنان که از دست میون، که حال پادشاهی خشن شده، فرار می‌کند،‬ ‫به دنبال دیگر سرخ‌ها و نقره‌ای‌هایی می‌گردد که در این نبرد کمکش کنند.‬ ‫اما به زودی مر خود را در مسیری خطرناک می‌بیند، و این احتمال وجود‬ ‫دارد که خودش هم به همان هیولاهایی تبدیل بشود که همیشه از آن‌ها متنفر‬ ‫بوده است.‬ ‫آیا او زیر بار سنگین زندگی‌هایی که باید برای این شورش از بین بروند‬ ‫خرد خواهد شد؟ یا این‌که خیانت‌ها و توطئه‌ها او را آبدیده کرده‌اند؟‬ ‫در جلد دوم مجموعه‌ی ملکه‌ی سرخ نبرد میان نیروهای شورشی و دنیای قسمت شده با ‬ ‫خون بالا می‌گیرد، و شرایط موجود، مر را در برابر تاریکی‌ای که پیوسته در‬ ‫روحش رشد می‌کند قرار می‌دهد.‬